جم جمک برگ خزون

اینجا دنیای بچه های منه

جم جمک برگ خزون

اینجا دنیای بچه های منه

ادبیات کودک و نوجوان

تعاریف و کاربردهای سنتی

تاریخچه ادبیات کودک،نشان می‌دهد که این‌گونه ادبی در ایران پس از مشروطه،توسط علمای تعلیم و تربیت شکل گرفته است.نخستین حرکت‌ها را در شکل امروزین،به نام‌آورانی هم چون جبار باغچه‌بان نسبت می‌دهند که‌ نخستین آثار کودکانه‌اش را حدودا پس از سال 1300 برای بچه‌ها منتشر کرد. (فرهنگنامه،ج 2،ص 176)تأکید بر دیدگاه‌های تعلیم و تربیتی باغچه‌بان،نه‌ ازاین‌روست که او معلم بوده،بلکه چنین دیدگاهی را می‌توان از موضوع کتاب-های او دریافت و چنین نگاهی را به شرایط خاص و طبیعی آن دوران مربوط دانست.دیگرانی هم که در آن دوران به کار برای کودکان روی آوردند،نگاه‌شان‌ بیش از آن‌که زیبایی‌شناسانه باشد،آموزشی بوده است.اگر خود را در شرایط آن سال‌ها قرار دهیم،احتمالا به این نتیجه خواهیم رسید که غیر از این هم‌ نمی‌توانسته باشد.

این دیدگاه تعلیم و تربیتی،در سال‌های پیش از انقلاب اسلامی،جای خود را به نگاهی سیاسی داد و پس از انقلاب،ادبیات کودک رفته رفته هویتی مستقل‌ یافت و پدیدآورندگان،دست کم در تئوری،به این نقطه رسیدند که ادبیاتکودک اگر با رعایت دنیای کودک و نه از موضعی بزرگسالانه آفریده شود، توفیق بیشتری خواهد داشت.به عبارت دیگر،دریافتند که باید از دریچه چشم‌کودک به خلق ادبیات کودک بپردازند.(حجوانی،1379)

با این همه،به نظر می‌رسد که در بعد تئوری و نظری،تعریف ما از ادبیاتکودک هنوز در همان حلقه سنتی و متعلق به دوره سیادت علمای تعلیم و تربیت‌ قرار دارد.به عبارتی،ادبیات کودک حتی در متون متخصصان متأخر و امروزی، چه در ایران و چه در دیگر کشورها،بیشتر با اتکا به همان نگاه سنتی و بزرگسال‌ محورانه تعریف می‌شود:نوشته‌هایی خلاق که توسط بزرگ‌ترها برای بچه‌ها خلق شده است.

آن‌چه در این قبیل تعاریف دیده نشده،و یا در اولویت قرار نگرفته،این‌ است که یک وجه ظهور ادبیات کودک نیز می‌تواند این باشد که بچه‌ها خود در میان انبوه آثار ادبی موجود،آثاری را بپسندند که ممکن است برای آن‌ها نوشته‌ نشده اما عملا با دنیای‌شان همخوانی دارد.می‌توان این عارضه را چنین بیان‌ کرد که ملاک تعلق و یا عدم تعلق داستان‌ها و شعرها به حوزه کودک،نیت مؤلف‌ بزرگسال بوده است و نه پسند مخاطب کودک.

البته لازم است پیش از این که اشکال کنید،توضیح دهم که بله،عملا امروزه داستان‌ها و شعرهایی از حوزه بزرگسال مورد پسند بچه‌ها قرار گرفته و ما آن‌ها را در حوزه ادبیات کودک شماره می‌کنیم،اما حرف این‌جاست که چنین‌ مواردی شکل یک جریان برنامه‌دار و هدفمند به خود نگرفته‌اند،بلکه آثاری از حوزه بزرگسال،این گوشه و آن گوشه و گاه به حسب تصادف و نیز به مرور زمان، در پسند کودکان افتاده‌اند.مثال روشن،رمان‌هایی هم چون اولیور تویست از چارلز دیکنز است که برای بچه‌ها و یا نوجوانان نوشته نشد،اما به مرور زمان مورد توجه آن‌ها قرار گرفت.به عبارت دیگر،وقتی بزرگ‌ترها دیده‌اند که ممکن است‌ آثاری در حوزه شعر و داستان بزرگسال با استقبال خوانندگان کودک روبه‌رو شوند،به این فکر نیفتاده‌اند که دیگر آثار موجود در حوزه بزرگسال را نیز از این‌ زاویه که ممکن است مورد پسند بچه‌ها قرار گیرند،بررسی کنند و یا در اختیار بچه‌ها قرار دهند تا از این طریق حوزه ادبیات کودک را وسعت بخشند.و اما از خود بپرسیم:چرا تا به حال چنین جریانی ایجاد نشده است؟گمان و احتمالی که‌ دست به نقد به ذهن نگارنده می‌رسد،این است:بیم‌های بزرگ‌ترها.

1.تعریف ادبیات کودک و نوجوان

می‌خوانیم:«نوشته‌ها و سروده‌هایی هستند که‌ ارزش ادبی یا هنری دارند و برای کودکان و نوجوانان‌ پدید می‌آیند.»(فرهنگنامه،ج 2،1373،ص 164.)

در نگاه اول،دو شبهه اساسی به ذهن می‌رسد:نخست این که آیا ادبیات کودک،فقط به آثاری ادبی‌ اطلاق می‌شود که به قصد مخاطب قرار دادن بچه‌ها نوشته شده‌اند؟آیا رویکرد ما«نویسنده محور»و ملاک ما«نیت و قصد مؤلف»است؟آیا همین‌که‌ نویسنده‌ای«قصد»کند اثری برای کودکان و نوجوانان پدید آورد،کافی است که حاصل تلاش او را اثری متعلق به حوزه کودک و نوجوان بدانیم؟ مگرنه این که گاه نویسنده‌ای قصد می‌کند اثری‌ برای بچه‌ها نویسد،اما حاصل کارش-به اعتراف‌ خودش یا اهل نظر-اثری بی‌ارزش و یا با ارزش‌هایی بزرگسالانه از کار درمی‌آید؟و باز مگر نه این که گاه آثاری از بعضی جنبه‌های کودکانه‌ برخورداند،اما زاویهء نگاه‌شان بزرگسالانه‌ است؟2در این صورت،نمی‌توان گفت که ادبیاتکودک و نوجوان،نوشته‌ها و سروده‌های باارزش‌ ادبی و هنری هستند که برای کودکان پدید می‌آیند.معتقدان به چنین نظری،در واقع به رویکرد«نویسنده محور»باور دارند.می‌دانیم که در بین‌ رویکردهای ادبی و نقد ادبی،سه رویکرد نویسنده‌ محور،(نیت مؤلف)،متن محور و مخاطب محور، رویکردهایی بارز به شمار می‌روند.در رویکرد نویسنده محور،معنای اثر را تنها باید در نیت و قصد مؤلف جست‌وجو کرد و نه در ساختار متن و یا ذهنیت مخاطب.

از اواخر سدهء 19،مؤلف به عنوان«حوزهء معرفت»دانسته شد و در نظریه‌های ادبی،حالت‌ محوری یافت؛به گونه‌ای که در مراحلی،شرح حال‌ نویسی و نقد ادبی از هم تفکیک نمی‌شد و به این‌ عقیده بودند که ادبیات را نمی‌توان از مؤلف آن جدا کرد و هرچه مخاطب از زندگی مؤلف اطلاعات‌ بیشتری داشته باشد،اثر را بهتر و عمیق‌تر می‌فهمد.(وبستر،1380،ص 33).

در سال‌های میانی سدهء نوزدهم در اروپا، بحث‌هایی پیش آمد که نشان داد این روابط چندان‌ پیچیده‌اند که نمی‌توان نسخه‌های دم دستی برای‌ آن تدارک دید...فرآیند دریافت معنای اثر که پیش از آن،خطی بین دو نقطهء اثر و زندگی مؤلف تشکیل‌ می‌داد،شکلی مثلثی یافت.

بنابراین،نخستین چالش از سوی‌ نظریه پردازان نقد جدید،مانند ولمیست و بردزلی‌ صورت می‌گیرد.اما بعدها دیدگاه نویسنده محور در نظریات پساساختگرایان،مانند رولان بارت،از منظری دیگر مورد چالش قرار می‌گیرد.(سلدن،1377،ص 167 و 168).

شبههء دوم این است که آیا هر نوشته و اثری که‌ به قصد مخاطب قرار دادن بچه‌ها نوشته نشده‌ باشد.لزوما از دایرهء ادبیات کودک و نوجوان‌ بیرون است؟یعنی اگر نویسنده‌ای داستان یا شعری را به نیت مخاطبان بزرگسال و یا بدون در نظر گرفتن مخاطبی خاص خلق کند،اما اثرش پس‌ از ارائه شدن،مورد توجه و علاقهء بچه‌ها قرار گیرد، آیا آن اثر بیرون از دایره ادبیات کودک و نوجوان‌ است؟بسیار خوانده‌ایم و شنیده‌ایم که‌ داستان نویس یا شاعری به صراحت منکر شده که‌ نویسنده یا شاعر بچه‌هاست و یا دست‌کم،چنین‌ اظهار داشته که هنگام خلق فلان اثرش،به هیچ‌ وجه مخاطب کودک و نوجوان را در نظر نداشته، اما اثرش با اقبال بچه‌ها روبه‌رو شده است.حتی از گرایشی در کشورهای گوناگون مانند هلند،آلمان و فرانسه نام برده می‌شود که از آن به‌«دوگانه نویسی»تعبیر شده است.منظور، نویسندگانی هستند که در نوشته‌های‌شان همه‌ مخاطبان را در نظر دارند و یا هیچ مخاطبی را در نظر ندارند و به قول سی اس لوییس،می‌خواهند

کتابهای مرده کتابهایی هستند که دیگر توجه‌ مخاطبان نخستین خود را جلب نمی‌کنند(این کتابها جز توجه تاریخدانان،توجه کسی دیگری را به خود جلب نمی‌کنند).گرچه به ظاهر تناقضی در این‌ موضوع دیده می‌شود،اما همچنان‌که بسیاری از کتابها به سوی کودکی«پایین»می‌آیند،بسیاری از آنها نیز به سوی بزرگسالی«بالا»می‌روند.بنابراین‌ بر طبق تعریف،کتاب کودک چیزی بی‌واسطه است و بی‌واسطگی نیز به گذرایی و تاثیر متقابل با ادبیات‌ بی‌واسطه تمایل دارد.از چنین پس‌زمینه‌ای،کتابهای‌ چندانی تا مرحلهء«ادبیات والا»بالا نمی‌روند.

ما ادبیات کودک را با شیوه‌های مختلف تعریف‌ می‌کنیم و بعد این تعاریف،براساس هدفهایمان- هدفهایی که روی هم رفته زمینه‌ساز هر تعریفی است‌ -دنیا را مطابق نیازهای ما تقسیم می‌کنند.برای‌ ادبیات کودکان،که ماملا درهم و مغشوش شده‌ است،با برخوردی کاملا منطقی می‌توان به چنین‌ تعریفی دست یافت:کتابی که افراد ذکر شده در تعریف کودک‌24،آن را می‌خوانند یا برایشان مناسب‌ است و یا از آن احساس خشنودی می‌کنند،کتاب‌ کودک است.با این همه،چنین تعریف مناسبی‌ چندان هم عملی نیست،چرا که چنین تعریفی‌ آشکارا هر متنی را که کودک تعریف شده بخواند،در برمی‌گیرد.

فکر می‌کنم اغلب ما بدمان نی‌آید فقط کتابهای‌ معاصر را کتابهای کودکان بدانیم،برای کتابهای‌ «زنده»هم حد و حدودی وجود دارد.کتابهای گذرا،به‌ دلیل بی‌تفاوتی کودکان و مال‌اندوزی بزرگسالان، مدتها در قفسه می‌مانند.ازاین‌رو در حالی‌که‌ « bulldog drummond »یا در مقیاسی کمتر« saint the »چون متونی قدیمی به حیات خود ادامه می‌دهند، خوانندگان اولیهء کتاب( famous five(1942-63 نوشتهء بلایتون‌25،آن را تاریخی می‌دانند.در هرحال بجز چند استثنای آشکار(همانند جزیرهء گنج)،بقیهء موارد قابل چشم‌پوشی هستند.این مطلب آن‌طور هم که تصور می‌شود نیست،چرا که بر حسب‌ معیارهای ادبی عملی«کهنه»،فاقد ارزش است.از آنجا که مفاهیم کودکی به سرعت دگرگون می‌شوند، کنار گذاشتن کتابهایی که دیگر مناسبتی با کودکی‌ ندارند و به دلیل بی‌توجهی کودکان و کتابداران به‌ آنها،فقط مورد توجه کتاب‌شناسان هستند،کم و بیش منطقی به نظر می‌رسد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد